جدول جو
جدول جو

معنی چلمه سنگ - جستجوی لغت در جدول جو

چلمه سنگ
(چُ مِ سَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قلعه ای است در تربت سرجام’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 259). و در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است: ’دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد که در 25 هزارگزی شمال خاوری فریمان و 22 هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی فریمان به مشهد واقعو دامنه و معتدل است و 201 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات و چغندر. شغل اهالی زراعت و مالداری و راهش مالرو است. این آبادی را به اصطلاح محلی ’چهل من سنگ’ نیز گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پلمه سنگ
تصویر پلمه سنگ
نوعی سنگ به رنگ خاکستری که به ورقه های نازک شکافته می شود، سنگ لوح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلوه سنگ
تصویر قلوه سنگ
قطعه سنگ کوچک ناتراشیده درشت تر از گردو تا اندازۀ یک سیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلما سنگ
تصویر کلما سنگ
فلاخن، آلتی ساخته شده از دو ریسمان که با آن سنگ پرتاب می کردند، بلخم، پلخم، پلخمان، دستاسنگ، غوت، فلخمان، فلماخن، فلا سنگ، قلاب سنگ، قلاسنگ، قلما سنگ، کلا سنگ، دست سنگ، قلبا سنگ، مشت سنگ، مشتاسنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلما سنگ
تصویر قلما سنگ
فلاخن، آلتی ساخته شده از دو ریسمان که با آن سنگ پرتاب می کردند، بلخم، پلخم، پلخمان، دستاسنگ، غوت، فلخمان، فلماخن، فلا سنگ، قلاب سنگ، قلاسنگ، کلما سنگ، کلا سنگ، دست سنگ، قلبا سنگ، مشت سنگ، مشتاسنگ
فرهنگ فارسی عمید
(چَ مَ سَ)
دهی است از دهستان سیاه منصور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 28 هزارگزی جنوب خاوری شاه آباد و 5 هزارگزی جنوب چقاجنگه واقع است. دشت و سردسیر است و 380 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات دیم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه فرعی به شاه آباد از طریق کار خانه قند دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع مؤمن آباد قاینات است که قدیم النسق و بلاسکنه میباشد’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 235)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ سَ)
ده کوچکی است از دهستان دراگاه بخش سعادت شهرستان بندرعباس، واقع در 110 هزارگزی باختری حاجی آباد و 7هزارگزی جنوب راه مالرو حاجی آباد به نیریز، سکنۀ آن 25 تن است. مزرعۀ چنارجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قُلْ وَ / وِ سَ)
سنگهای صافی نه بزرگ و نه خرد، کمابیش چون گردۀ گوسفندی. (یادداشت مؤلف). سنگ های یک مهره بزرگتر از ریگ، فلاخن. قلماسنگ. (یادداشت مؤلف). رجوع به قلماسنگ شود
لغت نامه دهخدا
(چَ مِ سَ)
قصبۀ مرکزی دهستان ماسال بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش که بازار ماسال در اراضی این قصبه واقع شده و مسافت آن تا رضوانده 21 هزارگز وتا طاهرگوراب 9 هزارگز است و برسر راه مالرو عمومی رشت به خلخال قرار دارد. جلگه و مرطوب است و 379 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه ماسال، محصولش برنج و ابریشم، شغل اهالی زراعت و دکانداری و راهش اتومبیل رو است. در این آبادی به تازگی بناهای خوبی ساخته شده ودارای بخشداری، ادارۀ آمار، فرهنگ، دبستان 6 کلاسه و پزشک، بهداری است. روزهای شنبه بازار عمومی در این محل تشکیل میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چَمَ / مِ رَ)
خشینه. رجوع به خشینه شود
لغت نامه دهخدا
(پَ مَ سَ)
حجر متورق. سنگی که ورقه ورقه جدا شود. (از لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(چُ مِ سَ گِ)
دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد که در23 هزارگزی شمال خاوری فریمان و 20 هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی فریمان به مشهد واقع شده و دامنه و معتدل است و 200 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات، بنشن. شغل اهالی زراعت، و مالداری و قالیچه بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
سنگی که از عناصر مختلف تشکیل شده و ورقه ورقه بنظر میاید. جزو غالب ترکیب آن رست است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلوه سنگ
تصویر قلوه سنگ
واژه پارسی است گرده سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
((~. سَ))
سنگ های کم و بیش درشت که از ریگ درشت تر ولی از قطعه سنگ کوچک ترند، قطعه ای سنگ نتراشیده
فرهنگ فارسی معین
نام ارتفاعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی نزدیک روستای نارنج بن نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
سنگی که در نخ ریسی به کار رود، تخته سنگی که روی آن دانه هایی
فرهنگ گویش مازندرانی